یک جلسه ملاقات با فیلم و سریال

روزمره نویس عاشق سینما !

یک جلسه ملاقات با فیلم و سریال

روزمره نویس عاشق سینما !

سلام دوستان به خوش آمدید ، من به عنوان یک روزمره نویسی که عاشق فیلم و سریال و گیم هستش سعی دارم تجربیاتم رو به اشتراک بذارم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

7 ماه با کرونا

سه شنبه, ۱ مهر ۱۳۹۹، ۱۰:۳۵ ب.ظ

امروز داشتم به این 7 ماهی که گذشت فکر میکردم. امروز 1 مهر 1399هست و 6 اسفند روزی بود که کرونا وارد ایران شد ؛ تقریبا 7 ماه شد کرونا مهمان ناخوانده ماست!

این 7 ماه تقریبا برای هرکس متفاوت گذشت ؛ یکی خوب ، یکی بد ، یکی جزو بدترین دوران زندگی اش بود و یکی هم این شرایط فرصتی رو برای پیشرفت براش فراهم کرد. خیلی ها رعایت کردن ، سبک زندیگشون عوض شد و برای مراقبت از خودشون و دیگران خیلی از آیتم هارو از لایف استایل شون حذف کردن ؛ بالطبع یکسری هم رعایت نکردن و به روتین زندگی خودشون ادامه دادن . البته که من الان نمیخوام به بررسی این موضوع بپردازم ، صرفا میخوام حس و حالم رو از این مدت به اشتراک بذارم.

وقتی تو این 7 ماه سفر میکنم نمیتونم یک حس واحد درموردش بگم ، نمیتونم بگم صرفا بد بود یا خوب ؛ آمیزه ای از تمام صفت های ممکن برای من بود. از اوایل شروع تاختن کرونا که با قرنطینه سفت و سخت شروع شد با زدن به بیرون از شهر و یا الان که برای جلوگیری از افسردگی و انواع و اقسام مشکلات جسمانی یک سری فعالیت هارو از سر گرفتم. ابتدا فکر نمیکردم در این حد قرار هست کنگر بخوره و لنگر بندازه ، در ذهنم این بود یکی دوماهی مهمان ما هستش وبعد رفع زحمت میکنه برای همین زیاد درگیرش نبودم. پس از کش  و قوص های فراوان اواسط اسفند بود که فهمیدیم دانشگاها دیگه به طور قطع فعلا تعطیل هستند ، خب این یک حس دگرگونی تو من ایجاد کرد ؛ تعطیلی دانشگاه مصادف بود کمتر هدر رفتن وقت تو کلاس های غیر ضروری و از اون طرف به هم ریخته شدن خیلی از برنامه هام و همینطور هم شد. تمام برنامه هایی که برای خودم ریخته بودم همگی فرو ریخت. بعد هم از اونجایی که میدونستم حالا حالا ها تو این وضعیت قرار داریم بیخیال همه چی شدم و سبک زندگیم روز به روز خراب تر شد. طبق تصوری که از قبل برای خودم مجسم کرده بودم با تمام کردن کلاس ها و بیت کمپ برنامه نویسی ای که انتظارش رو داشتم تا اول تابستان میتونستم اقدام کنم برای شرکت ها به عنوان کارآموز و درنهایت احتمالا مهر (یعنی الان !) استارت دوره حرفه ای خودم رو بزنم ، ولی خب از اونجا که میتونید حدس بزنید نشد. 

به جای آینده هیجان انگیزی که داشتم ، رویه ی زندگی سگی رو پیش بردم! ساعت خواب و بیداریم به هم ریخت طوری که 6،7 صبح تازه به خواب میرفتم و 3،4 بعد از ظهر از خواب بلند میشدم ، مطلقا هیچگونه فعالیت بدنی نداشتم و ساعات روز رو به بطالت میگذروندم . به جز اون مدتی که کلاس های دانشگاه به صورت مجازی و آنلاین برگزار میشد (که اونم جزو سیاه ترین دوران دانشگاه هست چون چیزی نفهمیدم!) دیگه هیچ برنامه و هدفی نداشتم . این رویه تا اواسط مهر ماه ادامه داشت تا اینکه از این بی برنامگی محض خسته شدم و تصمیم گرفتم برنامه های کنسل شده ام رو به صورت آنلاین پیش ببرم و شروع کردم تا برنامه نویسی وب رو به صورت جدی دنبالش کنم تا بتونم خسارت وارده از این ویروس نابزرگوار(!) به حداقل برسونم . با این حال باز همچنان چیزی نمیگذاشت بتونم زندگیم رو بندازم رو غلطک ، و خب اینطوری بود که از اول شهریور (شنبه ای که بالاخره رسید!) شروع کردم به ورزش صبحگاهی ؛ به این بهانه تونستم ساعت خوابم رو تنظیم کنم تا صبح ها ساعت 9 بیدار شدم و به صورت منظم به کار هام برسم .

خلاصه که تونستم بعد یک مدت طولانی به کارهام سر و سامان بدم ولی همجنان یک موردی هست که سرعت روند پیشرفت ما ساعت واکسن کرونا یکسان نیست و خب من همچنان نمیدونم تا کی میتونم به این دوری از اجتماعات تن بدم! شاید تا قرن جدید صبر کنم و اگر باز هم خبری نبود به ناچار دل رو به دریا بزنم...

با تمام این اوصاف نمیتونم بگم این 7 ماه خوب بود یا بد، فقط میدونم گذشت و الان یک 6 ماه سخت دیگه جلو هست.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۹/۰۷/۰۱
ارشیا دوستی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی